گویند مردی به پادشاه وقت گله داشت ونزدوی رفت پادشاه دلش برای او سوخت وگفت اگر ازدست من ناراضی هستی از این شهربه اصفهان برو گفت برادرت انجاست گفت به بروجرد برو گفت نوه ات انجاست شاه عصبانی شد و گفت به جهنم برو مرد گفت متاسفانه پدرت انجاست